جایی برای با تو نشستن

ساخت وبلاگ
فکر کنم سی سال شده باشد، سحر ماه رمضانی بود و من نوجوانی 15 یا 16 ساله و حالی دست داد و غزلکی نوشتم اشک و آه آمیز و آن روزها زلال تر بودم و الان که نگاه می کنم در عجبم که چرا شادی ها را نمی فهمیدم و م جایی برای با تو نشستن...
ما را در سایت جایی برای با تو نشستن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mehdishamsab بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 31 شهريور 1398 ساعت: 9:41

 انباشت ننوشته هاست اما قرارم نوشتن نیست! اگر آدمی را حلّال فرض کنیم و ماجراها را -اعم از بیرونی و درونی- حل شونده، آن وقت این طبایعند که لحظه ی سرشاری را معلوم می کنند و دقیقه ی جاری شدن را: عده ای ب جایی برای با تو نشستن...
ما را در سایت جایی برای با تو نشستن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mehdishamsab بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 31 شهريور 1398 ساعت: 9:41

 باورم نمی شودآن طنین نازکانهآن طراوت شگفتآن شب به یاد ماندنیدارد از چهل عبور می کند...بر فراز بام خانه ای که سیب سبز پوست نازکشاولین درخت خاطرات انسِ آفتاب و تازگی و شوق بودمنمطمئن تر از همهبرگزیدمت  جایی برای با تو نشستن...
ما را در سایت جایی برای با تو نشستن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mehdishamsab بازدید : 169 تاريخ : يکشنبه 31 شهريور 1398 ساعت: 9:41

 صداها دویدند

صداها دویدند

به سمت ملایم

به آنسوتر از نازکانه

به آغوش ابریشم و لطف

 

صداها دویدند

صداها دویدند

برای رسیدن

برای دمیدن

برای خدا آفریدن

 

صداها دویدند

صداها دویدند

دویدند و دیدند

دویدند و دیدند

دویدند و دیدند سیمرغ های سپیدند!

جایی برای با تو نشستن...
ما را در سایت جایی برای با تو نشستن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mehdishamsab بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 31 شهريور 1398 ساعت: 9:41